آخه این چه ژست عکس گرفتنه ...........
روز اول عیدی همه بچه هاشونو میبرن . کنار گلی . بلبلی . چیزی ازش عکس میگیرند . آقای پدر گرامی . ما رو برداشت گذاشت تو سطل ازمون عکس گرفت . منم اینقده ترسیده بودم که نگو . ...... من که دیگه از خطر سقوط داشتم حون به لب میشدم تمام تمرکزم رو گذاشته بودم رو پاهام و دستام و ملتمسانه مامانی رو نگاه نگاه میکردم که بابا بیا به فریادم برس .....البته اونم دست کمی نداره ها دیدین پست قبلی عروسکی دختر خاله رو چطور کچل کرده بود و ما رو مودار .......... خلاصه مامانی بدادم رسیدو جند تا جیغ بنفش .....که باعث شدن من بیچاره بیشتر بترسم . بعد بالاخره ما رو ازاین مخمصه بیرون کشیدن و ما هم نفس راحتی کشیدیم .... از دست .......